شعر زیبا (( اسرار شب )) باز شب آمد ، بدنها خسته شد خستگان خفتند و درها بسته شد جز در رحمت كه هرگز بسته نيست عشق اگر باشد كسي دل خسته نيست شب گذشت از نيمه و آيات رب شد نمايان تر به لوح تيره شب اختران در آسمان چشمك زنان با اشارت بسته از گفتن زبان هر يكي در جاي خود خوب و قشنگ هر يكي بر دل زند چون زهره چنگ گردش اين اختران و اين زمين قدرت حق را نمايش بس همين آسمان و لوح زينت بخش آن رمز ميليون سال نوري نقش آن شب همه زيبايي و خوش منظري است روز كي در آسمانش مشتري است اين عطارد اين ارانوس اين زهل آيتي روشن ز نور لم يزل در مدار عشق نپتون رهسپار مي رود مريخ هم بي اختيار ماه همچون عاشق سرگشته اي مات و حيران در پي گم گشته اي محو نور لايزالي كهكشان جذبه دلبر برد او را كشان خط نوري از شهاب ثاقب است شب خداوندا چه ماه و جالب است اين شب و اين رازها و اين سكوت رمز تسبيح خداي لايموت ************** اي شب اي همراز بي همتاي دل پا نهي هر جا به جاي پاي دل اي شب اي ميعاد جمله عاشقان ليله القدري تو و قدرت نهان اي شب اي تشريف قرآن را سلام اي ره معراج را اول مقام اي شب اي آگاه از راز حرم با همه شب زنده داران هم قدم ************** شب نماز مصطفي را ديده است شب مناجات علي بشنيده است هست با گوش دل شب آشنا صوت زهرا و حسين و مجتبي ديده ي شب دور از چشم همه اشك زينب ديده ، دفن فاطمه شب شنيده نغمه سجاد را وآن خروش و ناله و فرياد را شب به سجده گريه باقر بديد ناله ها در خلوت صادق شنيد شب درون محبس هارون گريست در مناجاتش چو موسي خون گريست شب تماشا كرده در حال دعا اشك شوق عشق بر چشم رضا ديده شب درسجده گاه ذوالمنن هم تقي و هم نقي و هم حسن شب كنون دارد جلاي ديگري از نماز (( حجت بن العسگري )) در دل شب عاشقان پاكباز با خداي خويش در راز و نياز با چنين رخشنده گوهرهاي شب من كيم تا نام رب آرم به لب اين منم بيدار از هول گناه ميكنم بر آسمان شب نگاه اين منم از راه ، دور افتاده اي رايگان ، عمر خود از كف داده اي اين منم در دست غفلتها اسير اي خداي مهربان دستم بگير گر چه من پا تابه سر آلوده ام رخ به درگاه تو آخر سوده ام جانم از غم سوزد و دارم خروش اي خداي راز دار پرده پوش آمدم با چشم گريان آمدم گر گنهكار وپشيمان آمدم يا رئوف و يا رحيم و يا رفيع چارده معصوم را آرم شفيع ناگهان آمد به گوش دل ندا مژده اي از رحمت بي انتها يا عبادي الذين اسرفوا از نويد رحمتم لا تنقطوا با چنين رافت كه ميخواني مرا كي خداوندا بسوزاني مرا كي شود نوميد از رحمت حسان تا كه دارد چون تو ربي مهربان
نظرات شما عزیزان: