تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان روان شناسي-علمي و آدرس seddighy.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
به راستی که اندیشه ثروت و دارایی است ؛ دارایی قدرتمندی که وقتی با هدف مشخص ، عزم راسخ و اشتیاق سوزان ترکیب می شود ، راه رسیدن به ثروت و سایر داراییها را به روی شما می گشاید.
در چند سال به ادوین بارنس ثابت شد که انسان می تواند با اندیشیدن ثروتمند شود . کشف او بی مقدمه و ناگهانی حاصل نشد. بارنس اندک اندک به این آگاهی رسید . شروع این فراصت اشتیاقی سوزان در او بود که می خواست شریک تجاری ادیسون کبیر شود .
یکی از ویژگیهای بزرگ اشتیاق بارنس این بود که او هدفی مشخص و قطعی داشت. او خیلی ساده می خواست با ادیسون ، اما نه برای او ، کار کند. ماجرای رسیدن او را به هدفش دقیقاً بخوانید . مسلماً اصول منتهی به غنا و ثروت را بهتر درک می کنید .
وقتی این اشتیاق و یا این اندیشه به ذهنش رسید هرگز در شرایطی نبود که نسبت به آن کاری صورت دهد . او دو مشکل بر سر راه خود داشت ، نخست آنکه ادیسون را نمی شناخت و دوم آنکه به قدر کافی پول نداشت که با قطار به شهر ارنج نیو جرسی برود.
این مشکلات کافی بودند که بسیاری از اشخاص را دلسرد کند و از صرافت بیندازد ، اما اشتیاق بارنس هرگز عادی نبود .
او در آزمایشگاه ادیسون خود را به مخترع بزرگ معرفی کرد . گفت آمده تا با او روابط تجاری داشته باشد . آقای ادیسون سالها بعد ، از نخستین جلسه ای که با آقای بارنس داشت سخن گفت :
« روبروی من ایستاد . مانند بی پولهای معمولی بود اما در چهره اش حالتی بود که از روی آن می خواندی مصمم است به آنچه برای آن به نزد من آمده است برسد. من به استناد سالها تجربه با اشخاص می دانستم وقتی کسی عمیقاً می خواهد به خواسته خود برسد مطمئناً به هدفش دست می یابد. من به او فرصت آنچه را می خواست دادم . زیرا در چهره اش خواندم که مصمم است تا برای رسیدن به موفقیت تلاش کند و حوادث بعدی نشان داد که هرگز اشتباه نکرده بودم.»
این ظاهر مرد جوان نبود که او را در دفتر ادیسون به برداشتن نخست امکان داد زیرا وضع ظاهر او قطعاً در جهت مخالف او بود . آنچه این مرد را در قدم نخست موفق ساخت اندیشه ای بود که در سر داشت. بارنس در همان جلسه نخست با ادیسون شریک نشد. ادیسون به او فرصتی داد که در ازاء مبلغی ناچیز در دفترش کار کند.
ماهها به همین وضع گذشت. ظاهراً هیچ اتفاقی که بارنس را به هدفش نزدیکتر کند روی نداد. اما در ذهن او اتفاق مهمی در جریان بود. آتش اشتیاق شراکت با آقای ادیسون هر لحظه در وجود او شعله های سرکش تری می گرفت . روانشناسان به درستی گفته اند که وقتی کسی به واقع برای چیزی آماده می شود به آن می رسد. بارنس برای بستن پیمان شراکت با ادیسون آماده بود و از آن گذشته مصمم بود این موقعیت را تا زمانی که به خواسته اش نرسیده حفظ کند.
او هرگز به خود نگفت « خوب چه فایده ای دارد ، شاید بهتر باشد نظرم را تغییر دهم و کار فروشندگی را انتخاب کنم ». به جای این جمله او به خود گفت « من به اینجا آمده ام تا با ادیسون شریک شوم و اگر تا آخر عمرم طول بکشد باید به این هدفم برسم » او به راستی برای رسیدن به این خواسته خود پافشاری کرد . به درستی که اگر انسانها پای عقیده خود بایستند و به هدف خود بچسبند و آنقدر مداومت کنند تا خواسته آنها به وسواسی دایمی مبدل گردد چه اتفاقها که نمی افتد.
شاید بارنس جوان در آن زمان این را نمی دانست . اما عزم راسخ او و پافشاری و ابرامی که برای رسیدن به این مهم داشت کافی بود تا او را در در برابر همۀ شداید و مشکلات، مقاوم و استوار نگهدارد تا به فرصت مناسبی که مترصد آن بود برسد.